بحران سرمایه داری و موضع سوسیال پاسيفیسم
نگاهی به مباحثات كوروش مدرسی
جلیل بهروزی
اگر بورژوازی بر بستر بحران و برای پایان دادن به بحران تهاجم به طبقه كارگر و تشكلهای آن را در دستور خود میگذارد و اگر طبقه كارگر برای مقابله با تعرضات طبقه استثمارگر به معیشت و حقوق اجتماعی خود در دل این بحران با شجاعت بیشتر خود را به دل جدالهای بزرگ و بعضا تعیین كننده میزند و جامعه هر چه بیشتر به قطب بندیی های اصلی تقسیم میشود، خرده بورژوی هر چه بیشتر بی افق تر، محافظه كارتر و كم تحرك تر میگردد. پوپولیسم بعنوان جنبش این "طبقه" در این میان بیش از هر زمان وصلت خود را از طبقه كارگر میبرد و از تحولات رادیكال دل زده تر میشود. سوسیال پاسيفیسم نمود این شرایط است.
كالبد شكافی، نقد و افشای سوسیال پاسيفيسم در جنبش چپ میتواند كمونیسم كارگری را در بسیج و سازمان دهی هر چه بیشتر طبقه كارگر مسلح سازد. از این رو یك بعد این نقد میتواند نقد درك و برداشت آن در ارتباط با نقش طبقه كارگر در قبال سرمایه داری بحران زده باشد. چرا كه سوسیال پاسيفيسم ترندی است كه تحت پوشش سوسیالیسم از یك طرف بخاطراكونومیسم و جبرگرای حاكم بر دیدگاهش و از طرف دیگر بخاطر ندیدن نقش عامل فعاله و عنصر سازمان حزبی در سیر تحولات جامعه، طبقه كارگر را از درگیر شدن در جدالهای اساسی جامعه با بورژوازی و دولت آن در شرایط غلیانهای اجتماعی برحذر میدارد. ناگفته نماند كه سوسیال پاسيفيسم خود یك جنبش نیست. یك گرایش نیست. بلكه سمپتم یك گرایش و نمود و "لحظه ای" از یك جنبش پایدارتری است كه ربطی به طبقه كارگر و جنبش آن برای انقلاب اجتماعی ندارد. سوسیال پاسيفيسم در شرایطی كه انقلابی گری پوپولیسم به ته میكشد خود را بروز میدهد. این ترند مسیری است كه پوپولیسم طی میكند تا به جنبش لیبرالیسم بورژوایی بپیوندد. از این رو مشكل درك و جهان بینی این جریان نیست كه موجب گسست آن از انقلابی گری و طبقه كارگر میگردد بلكه تئوری و سیاست آن در اساس "بهانه بزعم خود علمی و ماركسیست پسند" برای پشت كردن و بریدن از مبارزه طبقه كارگر است.
امروز این جز مشاهدات بدیهی هر كسی است كه جهان سرمایه داری دچار بحران اقتصادی مهلكی است. از كارگر بپرسید این را خواهد گفت و از سرمایه دار هم بپرسید آن را كتمان نخواهد كرد البته تا آنجایی كه بتواند از بكار بردن ترم بحران پرهیز كند. ایدئولوگهای بورژوا پاسخ های رنگانگی به علت بوجود آمدن بحران حاضر میدهند ولی در یك چیز مشترك هستند و آن این كه این بحران را ناشی از خود مناسبات بحران زای سرمایه داری نمیدانند. در انكار این كه مبنای مناسباتی كه بر استثمار اكثریت جامعه، طبقه كارگر استوار است و اقلیت كوچكی با تسلط كامل بر كلیت ابزار تولید بخش اعظم ثروت جامعه را بخود اختصاص میدهند، نمیتواند بدون بحرانهاى ادواری عمیق ادامه حیات دهد، مشتركند. بحرانهائی كه در پایه ای ترین سطح ناشی از تناقضات درونی پروسه انباشت سرمایه است. اقتصاد دانهاى متقدم و كلاسیك بورژوازی آن را "بحران تولید اضافه" میخواندند. بهم خوردن توازون تولید و مصرف و بوجود آمدن اضافه تولیدی كه در بازار به فروش نمیرسد و موجب خلل در انباشت سرمایه میگردد. البته امروز حتی به آن تحلیل نیز وفادار نیستند چرا كه این خود بطریق اولی توجه دادن اذهان به وجود هرج و مرج در پروسه تولید و توزیع سرمایه داری است. كاری كه جیره خواران ریز و درشت امروزی حتی جرات ایرادش را از دست داده اند. توضیحاتی كه امروز در بوق و كرنا میدمند اینها است: بحران وام های مسكن در آمریكا، هرج و مرج در دادن وامها و عدم سیاست گذاری دولتها در امور بانكی و یا حتی ریخت و پاشهای مدیران و سران بانكها، بیمه ها و بازارهای بورس و غیره را بعنوان عوامل بحران ردیف میكنند. این سطحی نگری جدا از این كه بیان گر منفعت طلبی تحلیلگران این طبقه است بلكه از مدتها پیش نشان از فساد عمیق "علمای اقتصادی" این طبقه دارد كه دیگر هر نوع حقیقت طلبی را از تحلیلهای خود زدوده اند.
این كه بحران سرمایه داری را تنها میتوان با مراجعه به ماركس توضیح داد را منصور حكمت با تحلیل از بحران سرمایه داری در ایران دهه پنجاه و شصت (رجوع كنید به كتاب دورنمای فلاكت و اعتلای نوین انقلاب، تزهایی درباره اهمیت سیاسی بحران اقتصادی) در جنبش كمونیستی و كارگری ایران متداول كرد. البته پوپولیسم هیچ وقت از آن سر درنیاورد و اگر از كسانی كه تا دیروز در صف جنبش كمونیسم كارگری بودند، این چنین بحثی را میشنویم هیچ چیزی بیشتر از كاریكاتوری از آن مباحث نیست. بخصوص آنجایی كه بحث استنتاج و سیاست میشود. بطور قطع برای توضیح بحران اقتصادی جاری باید به این كتاب و جلد سوم بخش سوم كتاب كاپیتال ماركس مراجعه كرد.
اما اگر بخواهیم سراغ یك جریان سوسیال پاسيفیست در چپ غير کارگرى ایران بگردیم حزب حكمتیست و بخصوص رهبر تا دیروزش، كورش مدرسی میتواند نمونه برجسته آن باشد. این حزب در چند سال گذشته در سیر تحولات خود به ظرف تلاش و حركت جنبش پوپولیستی و ترند سوسیال پاسيفيسم بدل شده است. كورش مدرسی و شاهكار جدید ایشان در توضیح عدم سر بر آوردن یك جنبش عظیم و رادیكال ضد سرمایه داری در كشورهای به اصطلاح متروپل (اروپا و امریكای شمالی و ژاپن..) در مقابله با بحران سرمایه داری و در جهت به عقب راندن تهاجم بورژوازی به طبقه كارگر نمونه تیپك درك و برداشت این جریان از تحولات جامعه، جایگاه طبقه كارگر و جنبشهای اجتماعی است. از كورش مدرسی در ارتباط با بحران جهانی سرمایه داری مپرسند و این كه چه باید كرد. (رجوع كنید به رادیو پرتو "در باره اصول فعالیت كمونیستی"، برنامه آموزشی بخش ۱۱). ببینید پاسخ این كمونیست تا دیروز و سوسیال پاسيفیست امروز چیست. البته از یاد نبریم دو سال پیش همین جناب منكر بحران سرمایه داری بود و چنان آتشین در انكار آن سخن میگفت كه انگار نه انگار بحرانی در كار است. امروز ایشان بعد از این كه همه ایدئولوگها و تحلیلگران سرمایه داری به وجود بحران و آن هم از نوع بسیار عمیق و جهانی آن اذعان كرده اند و صد البته قبل از اذعان به آن خود طبقه سرمایه دار در حال پراتیك كردن راه برون رفت از بحران بود، جناب مدرسی دیر به غافله پیوست و حتی به روى مبارك خویش هم نیاورد و چنان بحث میكند كه گویا ایشان بودند كه كشف بحران كرده اند! اما كورش مدرسی در این بحث نیز همچون دیگر شاهكارهایش در سالهای اخیر همچون یك سوسیال پاسيفیست در تلاش است كه به طبقه كارگر فخر بفروشد و تاكید كند این طبقه قادر نیست و نمیتواند نه تنها تعرض جدی و تعیین كننده ای را به طبقه سرمایه دار و دولتهایش بكند بلكه حتی نمیتواند مقاومت قدرتمندی در مقابل بورژوازی سازمان دهد. البته این بار در پوشش توضیح بحران سرمایه داری و راه حل طبقه كارگر در قبال آن. تزهایی كه ایشان ارائه میدهند چندان جدید نیستند و در سطح جهانی از جانب سوسیال دموكراتها، سوسیال ناسیونالیستها و تريدیونيونیستها در مقاطع مختلف طرح شده و حتی شعارها و مطالباتشان بر آن مبنا تنظیم گشته است.
كورش مدرسی پس از یك توضیح بسیار ناقص و خیلی كلی از علل بحران سرمایه داری هیچ چیزی در مورد راه برون رفت از آن ارائه نداد. او میداند كه بورژوازی چگونه میتواند از شر بحران سرمایه خلاصی یابد ولی از نظر او جدال طبقه كارگر از پیش محكوم به شكست است. بخصوص در اروپا و امریكای شمالی این طبقه نمیتواند به مقابله جدی با تعرضات بورژوازی بپردازد. ممكن است مقاومتهائی را سازمان دهد و یا تعرضاتی را شكل دهد ولی اساسا نمیتواند مقابل بورژوازی بایستد و به پیروزیهای بزرگی دست یابد. چرا كه از نظر ایشان طبقه كارگر اروپا و امریكای شمالی یا به تعبیری دیگر طبقه كارگر در كشورهای صنعتی و به اصطلاح متروپل، "كاره ای" نیست. كارگر در این كشورها دیگر آن نقش تعیین كننده را ندارد. بخش مهمی از صنایع تولید وسایل مصرفی و بخشا صنایع تولید وسایل تولیدی به چین و هند و كشورهای در حال "توسعه" منتقل شده است و كارگران اروپا نه از نظر كمیت و نه از نظر كیفی دیگر آن نقش كلیدی را در عرصه تولید ندارند و نمیتوانند تهدید جدی برای طبقه سرمایه دار باشند. آن درجه از تاثیری را هم كه میتوانستند داشته باشند به خاطر دستمزدهای بالا و قشر آریستوكرات كارگری عملا خنثی شده است. مكمل آن بحث اقتصادی شان (!!) هم این است كه چون ایشان شاهد هیچ حركت اعتراضی رادیكال و میلیونی كارگری در سطح اروپا و امریكای شمالی نبودند، (مبارزات كارگران یونان از نظر ایشان میليتانت بود و نه رادیكال!!)، چون بورژوازی كماكان تعرضات خود را ادامه میدهد و آب و از آب تكان نمیخورد، نتیجه میگیرند پس كارگران عددی نیستند. كارگران نمیتوانند طبقه سرمایه داری را حتی به عقب برانند.
این مشاهدات را شاید یك كارگر منفرد و یا رهبر سوسیاك دموكرات یك اتحادیه فلان كارخانه تائید كند. ولی در اساس بی پایه و نتیجه گیری آن بسیار ضد كارگری و ارتجاعی است. مشاهدات ایشان بی پایه است چرا كه حتی مبتنی بر هیچ آمار و ارقامی و یا بررسی علمی از داده های معتبر نیست. در سطح تحلیلی بی پایه است چرا كه از نظر ماركس وقتی به جایگاه طبقه كارگر در مناسبات سرمایه داری بعنوان یك نیروی تعیین كننده در دگرگون كردن مناسبات تاكید میشود، این اولا نه از سر كمیت این طبقه و ثانیا نه از سر نوع محصولی كه این طبقه تولید میكند، است. ماركس زمانی كه كاپیتال را نوشت طبقه كارگر نه در سطح جهانی اكثریت جامعه را تشكیل میداد و نه حتی در كشور انگلستان. وقتی كمونیسم منصور حكمت در ایران طرح شد بخش عظم چپ، كارگران ایران را شاغل در تولید محصولات مصرفی، مونتاژ و غیر تعیین كننده میدانستند. جالب این است كه منصور حكمت در جزوه "تفاوتهای ما" در سال ۱٩٨٩ درپاسخ به چنین نقدی با صلابت میگوید: "قدرت طبقه كارگر فقط در كمیت آن نهفته نیست. این قدرت اساسا در موقعیت این طبقه در تولید سرمایه داری و در عینيت و حقیقت راه حلی است كه كارگر در برابر جامعه بطور كلی قرار میدهد. ممكن است روزی برسد كه كارمندان دولتی و خصوصی اكثریت مردم را تشكیل بدهند، همانطور كه دهقانان در دوره هایی در طول تاریخ چنین بوده اند. اما جدال اجتماعی ای كه تكلیف همین اكثریت فرضی را هم روشن میكند جدال بین طبقات اجتماعی اصلی در جامعه، یعنی طبقاتی كه تولید در جامعه موجود این موقعیت را به آنها داده است، و میان افقها و آلترناتیوهای آنهاست". گویا منصور حكمت روی سخنش با سوسیال پاسيفیستهای از نوع كورش مدرسی است. البته مدرسی مختار است كه بگوید اقتصاد دنیا عوض شده است. ولی سوال اصلی این است كه آیا اقتصاد دنیا سرمایه داری است و یا نه؟ آیا مدرسی میتواند نشان دهد كه جایگاه طبقه كارگر امروز اروپا از نظر اقتصادی ضعیف تر از نقش و جایگاه كارگران در اوایل قرن بیستم است؟ باید منتظر بود كه ایشان حتی در توضیح چرائی عدم وجود یك جنبش كارگری سازمان یافته و قدرتمند در ایران را نیز به خصلت تك محصولی، "مونتاژی" و مصرفی بودن تولیدات و صنایع در ایران ربط داده و هر نوع مبارزه آگاهانه برای تعمیق خود آگاهی طبقه و سازمان دادن آن را پیشاپیش محكوم به شكست بداند.
موضعی كه درجه اعتلا و قدرت جنبش طبقه كارگر را به كمیت كارگران و این كه كارگران در چهار چوب تقسیم كار سرمایه در كدام عرصه تولید استثمار میشوند (یعنی ارزش مصرف نیروی كار) گره میزند، نه تنها جایگاه دولت سرمایه داران در مهار و سركوب طبقه كارگر را نادیده میگيرد بلكه نقش و جایگاه جنبشهای بورژوایی درون طبقه كارگر، جنبشهای ناسیونالیستی، تريدیونیونیستی و رفرمیستی را هم كم بها میدهد.
مشاهدات سوسیال پاسیفیست ما بطور قطع متاثر از تصمیماتی است كه از قبل گرفته. چرا كه فاكت و مدرك كم نیست، مهم این است كه شما دنبال چه میگردید. جالب این است كه در این مورد مشخص منصور حكمت دقیقا در رد این ادعا كه وزنه اقتصادی و كمی كارگر در سرمایه داری معاصر دیگر آن موقعیت پیشین نیست، میگوید "اینها توجیهات سوسیال بورژوایی است كه میخواهد برای جدایی خود از طبقه كارگر و اعتراض كارگری بهانه بزعم خود علمی و ماركسیست پسند جور كند... بنظر من كارگر هیچگاه مانند امروز در صحنه اقتصادی و سیاسی مقتدر نبود." (تفاوتهای ما).
كورش مدرسی حتی در مقابل این سوال كه اعتراضات گسترده كارگران در دل خود اروپا را چگونه توضیح میدهد، با نگاهی تحقیر آمیز میگوید حتما كارگران در مقابل تعرض به دستمزدها و استاندارهای زندگی خود مقاومت میكنند، بحث بر سر یك مبارزه گسترده رادیكال و ضد سرمایه داری از جانب طبقه كارگر است كه ایشان شاهد آن نیست. سوسیال پاسيفیست ما بنظر میرسد رادیكالتر از آن است كه خود را با مبارزات "صنفی" كارگران آلوده كند!! اولا ندیدن خصلت ضد سرمایه داری همین مبارزات جاری كارگر خود نشان از كوته نظری این جریان و اساسا نفهميدن مبارزه طبقاتى است. ثانیا انتظار این كه طبقه كارگر بدون وحود یك حزب كمونیستی و كارگری بتواند طبقه سرمایه دار و دولتش را به یك مصاف تعیین كننده و سرنوشت ساز بكشاند خود اساسا یك ادراك آناركوسندیكالیستی است كه سابقه و تاریخ دیرینه ای دارد. این كه مبارزات كارگران با رهبری سازمانها و احزاب موجود كه خود نمایندگان جناح چپ بورژوازی در بین طبقه كارگرهستند میتوانست طبقه كارگر را به پیروزهای بزرگ در جدال با طبقه سرمایه دار برساند توهم پراكنی آشكار است و اگر این چنین بود دیگر چه لزومی به مبارزات همه جانبه برای تقویت جنبش كمونیسم كارگری و تحزب كمونیستی كارگران در این كشورها بود؟ جالب این كه منصور حكمت در پاسخ این سوال كه چرا كمونیسم و سوسیالیسم در این قرن پیروز نشد؟ پاسخ میدهد "من متقابلا میپرسم كدام سوسیالیسم میبایست پیروز شود؟" همین سوال را باید در مقابل حضراتی چون آقای مدرسی قرار داد كه با شكاكیت از كمونیستهایی كه بر اقتدار طبقه كارگر در صحنه اقتصاد و سیاست تاكید میكنند، میپرسند "پس چرا ما شاهد پیروزی این كارگر نیستیم؟".
بحران سرمایه داری هنوز ادامه دارد و هر روز بر دامنه كشورهای سرمایه داری كه دچار فلج كامل اقتصادی میشوند افزوده میشود. اسپانیا، یونان و ایرلند در اروپا تنها چند نمونه هستند. در شمال آفریقا و آسیا ما شاهد جدالهای سهمگین سیاسی كارگر و مردم تحت ستم بر متن همین بحران جهانی سرمایه داری هستیم. جدال آلترناتیوها بر سر پایان دادن این بحران نیز هنوز ادامه دارد. در بعضی از كشورها این جدال حاد و سرنوشت ساز است. بطور قطع درجه پیروزی طبقه كارگر به درجه قدرت و نفوذ كمونیسم كارگری در جنبش كارگری دارد. تجربه نشان داد كه پیروزی طبقه كارگر در چهار چوب جغرافیای سیاسی مشخص، كشوری امكان بیشتری دارد. در جغرافیائی كه بقول لنین زنجیره ضعیفتری از حلقه های سرمایه داری جهانی است. بحران كنونی سرمایه داری امكان تاریخی اى را برای كمونیستهای كارگری ایجاد كرده تا با بسیج و سازماندهی طبقه كارگر در مبارزه علیه سرمایه داری، سوسیالیسم و انقلاب اجتماعی را بعنوان آلترناتیو مقبول جامعه طرح و تبديل کنند. اما سوسیال پاسيفيسم بطور قطع بعنوان یكی از موانع، اگر چه نه بعنوان یك مانع جدی، در مقابل جنبش این طبقه برای پیشرویهای بزرگ است.
۱۷ مه ۲٠۱۱